شروع به کار
یکی از جملات تکراری در بیشتر سرمقاله ها مخصوصا اون افرادی که تازه دست به کار شدن اینه که "همیشه شروع کردن سخته" و یا چیزی شبیه به این جمله که خب البته این عزیزان حق دارن، شروع کردن سخته! چرا که همیشه این حس با آدمی همراه هست که اگر الان شروع کنم آیا از عهده ش بر میام یا اینکه اصلا شروع به انجام چنین کاری درسته و نیاز به چنین کاری هست!
می دونم شاید با خودتون بگید که من خیلی کارها انجام دادم و خیلی کارها به تنهایی شروع کردم ولی اصلا به این چیزا فکر نکردم ولی چیز یکه هست اگر با خودتون منصف باشید شروع خیلی از کارها مخصوصا کارایی که برامون روتین نیستن با خودش این افکارو میاره حتا اگه خودمون در لحظه شروع خیلی متوجه امر نباشیم!
به هر حال هر چه که بود و هست گویا من از عهده ش برومدم و به قولی خودمونی استارت کار زده شد.
پر دغدغه ولی آروم که مبادا اجازه موج سواری به کژ اندیشان داده نشه. اگه بخواید بدونید خیلی ساله که شروع شده و به مرور تبدیل به پازل هزار تیکه شده و الان خیلی خوب میشه که در جهت فهم این پازل عملا گام برداریم و امید داشته باشیم که هر چه زودتر قطعات پازل شناخته شده و سر جای خود قرار بگیرن تا اینکه شاهد روزگاری باشیم که آگاهانه به جهان بنگریم
(پایان جمله آخر نقطه نمی ذارم چون معتقدم این شروع به سادگی تمومی نداره!)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.